سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آمار و اطلاعات

بازدید امروز :21
بازدید دیروز :38
کل بازدید :98890
تعداد کل یاد داشت ها : 155
آخرین بازدید : 103/2/16    ساعت : 4:11 ع
امکانات دیگر

 

بسم الله

سلام بر مولایم مهدی

هیچ نتوانم گفت – هیچ ؛ زبانم بسته شده و از درون ..

حق طلب کردیم ، نیاموخته دهانمان بسته شده ...

-

صحنه ی خواندن عقد رو به روی گنبد ابا عبدالله و حال و هواش رو تا عمر دارم از یاد نمی برم ...

-

آرامش قبل از طوفان رو حس می کنم ، طوفانی که قسمتیش رو امروز دیدم و آیندش رو می بینم

و این آرامش تمام سلول های وجودم رو گرفته - اگه نشم به مثال توری که کم کم درونیاتش رو از دست میده و تفاله ها میمونه

-

به آینده فکر می کنم ؛ تا که می خوام کمی نگرانی به خود راه بدم دلگرمی حس می کنم و دلخوش می شم به دعاهای زیر قبه

و سیدی طباطبایی که تبرکی ازش گرفتم و دعام کرد و ... چه رفاقت جالبی بین ما شد ..!

-

حال و هوای کاروان و همسفرایی که باهام بودن رو خیلی دوس داشتم و دارم

هر وقت مداحمون رو میدیدم یاد اقاجون می افتادم .. چقدر آرزوی زیارت حرم حضرت ابالفضل داشت

-

حرف ها در گلویم و من ناتوان ..

-

یا امیر المومنین ..

یا ابن امیر المومنین

به حق  شب آخری

به حق دل جا مونده ی من

به حق ...

نه به حق زیارت نصفه  نیمه و توسل ناقص و حضور قلب نداشته ام

کمکم کن که بس محتاج تر از قبل هستم ..


 

 

پ.ن : مور، چه می داند که بر دیوار? اهرام می گذرد یا بر خشتی خام .... ؟!

 






برچسب ها : شخصی  ,
      

بسم الله

 

سلام بر مولایم مهدی

 

دقیقا نمی دونم چی داره میگذره درونم

دقیقا نمی دونم چه حسی دارم

تنها چیزی که می تونم بفهمم اینه که

بیش از حد بی قرارم

دلم آروم نمی شه

نیم دونم چشه

چرا انقد بی تابه ...

خیلی سخت بود این طرف گیت بودن و دوستان رو راهی کردن ..

اگه چشم انتظاری سفر فردا نبود و دلخوشیش

قطعا قلبم تاب تحمل این همه فشار رو نداشت ..

یا ابا عبدالله

قلبم پر میکشه

روحم اوج میگیره

وجودم بودن توی این دنیا رو از یاد میبره

وقتی یک لحظه تصور می کنم که قراره دوباره پامو بذارم تو حرمت

هیچ جا نمی تونم بروز بدم حس و حالم رو

از ترس اینکه نکنه یکی حسرت بخوره به اوضاع من

- هر چند اگه از درونم خبر داشت هرگر حسرت به حال همچو منی نمی خورد ..

و زیارتم اجرش رو از دست بده

درونم غوغاست

غ و غ ا ...

-

فرصت نکردم وصیت نامه بنویسم ؛ خیلی دوست داشتم میشد بنویسم ..

-

این اشک ها را یکی پذیرا باشد ...

-

لبیک یا حسین






برچسب ها : شخصی  ,
      

بسم الله

 

سلام بر مولایم مهدی

 

مامان بی قراری می کنن

از کمی دیدن من

و اینکه دارم می رم ..

نگرانی و دلگرفتگیشونو  قشنگ حس می کنم

-

دیشب کاملا : هرگز وجود حاضر غائب شنیده ای ؛ من در میان جمع و دلم جای دیگر است رو درک کردم

البته مدتیه ..

-

چقد خدافظی با شهدا بم چسبید , مطمئنا اونا هم همراهم هستن ؛ شک ندارم ...

-

ازم پرسید تا حالا حاجتایی که تو کربلا خواستی گرفتی ؟

گفتم یکیش مونده

و انشاءالله می رم تا حاجتم رو بگیرم و دست پر بیام

 

یا حسیــــــــــن ..

 

پ.ن : اگر مجنون دل شوریده ای داشت ؛ دل لیلی از آن شوریده تر بی ...

پ.ن : آقا جان ؛ امیدوارم نائب الزیاره خوبی برایتان باشم . برایم دعا کنید ..






برچسب ها : شخصی  ,
      

 

بسم الله

سلام بر مولایم مهدی

متعجبم – به قدری که ... الله اعلم .

پای کام نشستم و به ظاهر کد می زنم ولی فکرم هزار جاس

مامان میان تو اتاق و می گن این سیدی رو فلانی از طریق خالش داده به من – مثل اینکه برای اربعین ه ؛ بذار ببینم چیه

من هم از همه جا بی خبر با خودم میگم چه فرد جالبی که فقط با یکبار اومدن خونه ی ما سیدی مداحی و .. به مامان ما داده !

سیدی رو میگیرم – روش اسم مامان رو نوشته

میذارمش تو لپ تاپ

میاد بالا

دو تا فایل اولیه که توش بود اسم یکیش بود

Only for ..

با خودم می گم بابا چه لاوی ترکونده برا مامان ما !

بازش میکنم – یه فایل پی دی اف به همین نام – بازش میکنم

شروع میکنم به خوندن و تازه می فهمم رونوشت متن و فایلای تو سیدی به منه

یه آن برق میگیرتم

من ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یا خدا!

...

خیلی برام جالب بود ؛ در حد شاخ در اوردن

فقط همینم کم بود تو این چن روز

مامان میگن چیه توش ؟

منم که از خنده ترکیدم (از بد یا خوب زمونه مواقع عصبی شدن هم ما خندمون می گیره )

میگم این چیه نوشته برا من ...؟ و شروع می کنم به خوندن

وا عجبا ...

تنها واژه ای که می تونم بگم که : م ت ح ی ر م ..

فعلا که وقت نفس کشیدن ندارم – انشالا فایلای متعدد این بنده خدارو سر فرصت گوش میدم ببینم چیه ..

پ.ن : چرا من ..؟!

پ.ن :3 روز ...

پ.ن : میشود آیا که مارا سوی خود راهی دهی ...

 






برچسب ها : شخصی  ,
      

 

بسم الله

سلام بر مولایم مهدی

به یادم امد

اولین محرمی که قصد مشکی پوشیدن کردم – هر چند روز یکبار از درون میشندیم که رها کن این بند ها رو _ به مشکی پوشیدن نیست _ قلبت نمیگیره از این سرتا پا سیاهی ..؟ ...

دووم اوردم تا 7 امام ؛ حرف های درون بیشتر و بیشتر و بلند تر ..

دووم اوردم تا 40 امام ...

و در نهایت سبکی غیر قابل وصف ..

و بعد از چند ماه بطور کاملا غیر قابل پیش بینانه ای ، اولین کربلای عمر ، نصیبم شد ...

و ماندم بر سر عهدم هر محرم ..

و الان ... ؛ روز های آخر صفر مهمان آقام

نیم قلبم راهی مشهد همراه دوستان و نیم دیگر راهی ن ی ن و ا ...

 

 






برچسب ها : شخصی  ,
      
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >



پیامهای عمومی ارسال شده


+ سلام؛ طاعات همگی قبول حق انشاءالله .... یه سوال داشتم : چرا قالبای وبلاگ برای پارسی بلاگ محدودتر از وبلاگای دیگه هس ؟ تازه تو قالبای وبلاگای دیگه نمونه های قشنگ تر بیشتر پیدا میشه !


+ سلام . کسی می دونه قافله چی شده ؟


+ میشه دقیقا "جهاد اقتصادی " رو تعریف کنین ؟ واینکه چه وظیفه ای به عهده ی ماست ...؟


+ سلام ؛ کسی نمی دونه امام صادق حدیثی راجب قسمت شدن همسر خوب دارن یا نه ؟چیزی شبیه سرکه خرما درست کردن ..


+ صدای قدم های آقا میاد ... ؛ میشنوید ..؟


+ میشه لطفا برا عزیز تازه از دست رفته یک فاتحه بخونین ؟ ممنون ..


+ سلام به دوستان - قالب قشنگ مذهبی از کجا میتونم پیدا کنم ؟ هر چی سرچ می زنم چیزای خوبی گیرم نمیاد


+ سلام دوستان ؛ من باید یک تحقیق راجب آسیبها وعلل ازدواج های نامناسب در جامعه انجام بدم - کسی هست که بتونه کمکم کنه یا منبع خوب معرفی کنه؟


+ می‌گویند پسری در خانه خیلی شلوغ‌کاری کرده بود. همه‌ی اوضاع را به هم ریخته بود. وقتی پدر وارد شد، مادر شکایت او را به پدرش کرد. پدر که خستگی و ناراحتی بیرون را هم داشت، شلاق را برداشت. پسر دید امروز اوضاع خیلی بی‌ریخت است، همه‌ی درها هم بسته است، وقتی پدر شلاق را بالا برد، پسر دید کجا فرار کند؟ راه فراری ندارد!


+ سلام ؛ کسی پیشنهادی برای کار فرهنگی تو اردوی جنوب داره ؟ مثلا محتویات بسته فرهنگی که قراره داده بشه یا نشریه یا هر چیز جالب دیگه ای ....