بسم الله
سلام بر مولایم مهدی
جدا از شوک صحنه های اتفاق افتاده
بوق اولیه دزدگیر ، هراس من ، دویدنم به سرعت وسط دانشگاه تا سر در
دیدن صندوق عقب باز
و موتوری که سرش در صندوق بود
و فریاد های مداوم من ...
..
جدا از شوک صحنه های اتفاق افتاده
بیشتر فکرم مشغول اینه که چه چیزی رو باید از این اتفاق بگیرم ؟
اولین چیز دفع بلای بزرگتر ..
و دومین چیز
که بیشتر تو ذهنم پررنگه
امتحان عملی رهایی از تعلقات دنیایی ه ..
فکرشو که می کنم خیلی چیزای دوست داشتنی توی لپ تاپم داشتم
چیزایی که یه طورایی روحم باهاشون عجین شده بود
و در عین حال که حسی نسبت به از دست دادن لپ تاپم ندارم
یه جور وابستگی رو به چیزایی که توش داشتم حس میکنم
شاید نزدیک ترین چیزی که دور و برم بود و از درونیات من خبر داشت !
همین یه تیکه جسم سیاه 15 اینچی بود ..
و چقدر قشنگه
که حس میکنی
دیگه
هیچ کس و هیچ چیز توی این دنیا نیست که
از تو و ما تعلقات گذشته ات خبر داشته باشه
تو ماندی و حال و آینده ی پیش رو
تو ماندی و لحظه هایی که باید بسازیشان
و بگذرانیشان ...
- از نو -
یا قمر العشیره ..
برچسب ها : شخصی ,