بسم الله
الله اکبر ، الله اکبر
لا اله الا الله ، لا اله الا الله ....
دست هایت را بالا می آوری تا قامت ببندی
ناخودآگاه چشمانت بالا می آیند
نگاهت به مسجدی می افتد که پرچمی سبز رنگ روی آن است
تا به حال چنین مسجدی نزدیک خانه تان ندیده بودی
محو حرکت پرچمش میشوی
چه آرامشی میدهد
یاد خواب دیشب می افتی
چه گریه های دلچسب و از ته دلی بود روبه روی گنبد و بارگاه اباعبدالله ...
دلت بهانه می گیرد
چه حال و هوایی داشت ..
به خودت می آیی
جدا چه شده بود که تا به حال این مسجد به چشمت نیامده بود ...؟
پ.ن : بعضی وقتا سرم درد میگیره از کثرت نعمتهایی که خدا بهم داده و توان شکر کردنش رو ندارم ...
همین بعضی وقتا هم به نوعی ناشکریه ...
برچسب ها : شخصی , کربلا ,