بسم رب الشهداء والصدیقین ...
سلام بر مادرم زهرا
سال اول : جنوب
سال دوم : مشهد
سال سوم : جنوب
و سال چهارم ... : مشهد
و من چقدر امسال دلم هوای شهدا کرده است ..
و من چقدر ؛ خیلــی ؛ امسال ...
حقیقت است : الانسان حریص علی ما منع
-------
از همان اول
خیلی چیزها با ایده آل های ذهنی من فرق داشت
دوست داشتم خیلی چیزهایی از زندگی ام( که خود در حال ساختنش هستم) طور دیگر بود
وقتی خودش می گوید :
من کان یرید الدنیا ...
سادگی را میخواستم
رهایی را
و خیلی از حرفهای دوست داشتنی دیگر را
نمی دانم چرا نمیتوانم در زندگی پیاده کنم
میترسم از آن روز
که عادت کرده باشم به این وضع
و دیگر- نخواهم - طعم سختی های دنیا را به اختیار خود ..
میترسم از بی توفیقی های آینده
میترسم از این نفس لجام گسیخته
در اصل می ترسم از این خود اماره ...
یا الله
بغضی در گلو مانده به وسعت تمام خواسته های اخروی ...
پ.ن : دلم برای تک تک قطرات اشک شلمچه تنگ شده ؛
من آیا هنوز هم ممکن است خوب شوم ............... ؟
برچسب ها : شخصی ,