سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آمار و اطلاعات

بازدید امروز :18
بازدید دیروز :9
کل بازدید :101111
تعداد کل یاد داشت ها : 155
آخرین بازدید : 103/9/10    ساعت : 2:39 ع
امکانات دیگر

بسم رب الزهرا

 

دلم پر می کشید برا نفس کشیدن در هوایتان

دلم پر میکشید برای زمزمه زمزمه کردن در زمینتان

ولی چه حیف که شمس الشموس ، شاه خراسان

طلبیده بودمان

و چه شیرین بود ..

 ---

وقتی در موقعیتی قرار میگیری که هر رفتار و برخورد

هر نگاه و صحبت

ممکنه کدورتی ایجاد کنه

یا سوء تفاهمی بوجود بیاره

تازه می فهمی که

مثل اینکه

-جدی جدی-

زندگیٍ جدیدی شروع شده

زندگی ای پر از مسئولیت

زندگی ای که لحظه به لحظه اش را باید از خود گذشتگی تمرین کرد

از خود در آمدن ..

خود را ندیدن ..

 

پ.ن : گرچه مطمئن نیستم؛ : انشاءالله عاقبت بخیری همگی ...

القلب حرم الله ..

 

یابن الزهرا

ادرکنا..




      

 

بسم رب الشهداء والصدیقین ...

سلام بر مادرم زهرا

 

سال اول : جنوب

سال دوم : مشهد

سال سوم : جنوب

و سال چهارم ... : مشهد

 

و من چقدر امسال دلم هوای شهدا کرده است ..

و من چقدر ؛ خیلــی ؛ امسال ...

حقیقت است : الانسان حریص علی ما منع

 

-------

از همان اول

خیلی چیزها با ایده آل های ذهنی من فرق داشت

دوست داشتم خیلی چیزهایی از زندگی ام( که خود در حال ساختنش هستم) طور دیگر بود

وقتی خودش می گوید :

                                    من کان یرید الدنیا ...

سادگی را میخواستم

رهایی را

و خیلی از حرفهای دوست داشتنی دیگر را

نمی دانم چرا نمیتوانم در زندگی پیاده کنم

میترسم از آن روز

که عادت کرده باشم به این وضع

و دیگر- نخواهم - طعم سختی های دنیا را به اختیار خود ..

میترسم از بی توفیقی های آینده

میترسم از این نفس لجام گسیخته

در اصل می ترسم از این خود اماره ...

یا الله

بغضی در گلو مانده به وسعت تمام خواسته های اخروی ...

 

پ.ن : دلم برای تک تک قطرات اشک شلمچه تنگ شده ؛

            من آیا هنوز هم ممکن است خوب شوم ............... ؟

 






برچسب ها : شخصی  ,
      

بسم رب المهدی

 

سلام بر مادرم زهرا ..

 

یه غمی تو دلم نشسته این آخر صفری ..

غمی که همیشه از اول محرم میاد ؛ آخر صفر یه یادگاری میذاره و میره

و سبک میکنه

یاد چند سال پیش امام رضا افتادم، تو روز شهادتش ؛ چه عظمتی بود و چه لذتی

نه ! ..

شاید بیشتر یاد پارسال افتادم این روزها

دهه آخر صفر

استیصال پارسال به آرامش امسال تبدیل شده

.

.

یا اباعبدالله

تحمل دوری ندارم

این دل خواهان خیلی چیز هاست ..

 

پ.ن : طاق فلک علی ست به عالم ستون حسین

        با یک قیامت است هم الغالبون حسین

        دراین قیام نقطه پرگار، زینب است ..




      

بسم رب المهدی

 

سلام بر مادرم زهرا

 

این دل به یکباره پر می کشد

به ناکجا آبادی آشنا ،

نزدیک ،

درون ..

به یکباره طلب میکند

تمامی آنچه که گاهی فراموش می کند؛

به شلوغی اطرافش

به شادی گذرایش

به عمر گذرانش

الهی ! ارحم ضعف بدنی ..

 

 

پ.ن: عیدی ( ؟!) امسال ما زیارت نائب فرزندش شد ،

البته ... به همین فکرها دلخوشیم وگرنه ...

پ.ن: گاهی چیزی را که نباید، در ذهن می ماند و آنچه را که نباید، به چشم می آید ...

 

 




      

سلام بر مولایم مهدی

 

از صبح یک بند نشستم سر پروژه ها

ماشالا تمومی نداره ..

الانم مجبورم پاشم وگرنه که حالا حالاها مونده از کارم

 

دیشب شب یلدای شیرینی بود ..

 

خیلی ناراحتم که نمی رسم خاطراتمو بنویسم

قبلن ها هم ذوقم بیشتر بود هم وقتم

الان که خاطرات 5-6 سال پیشمو می خونم کلی تجدید خاطره میشه برام

کاش بشه الانم فرصت پیدا کنم ..

 

خدایا

توفیقم بده تا هر آنچه را که می دانم به عرصه ی عمل برسانم ..

الان دیگر وقت عمل رسیده ..

 

یا زهرا




      
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >



پیامهای عمومی ارسال شده


+ سلام؛ طاعات همگی قبول حق انشاءالله .... یه سوال داشتم : چرا قالبای وبلاگ برای پارسی بلاگ محدودتر از وبلاگای دیگه هس ؟ تازه تو قالبای وبلاگای دیگه نمونه های قشنگ تر بیشتر پیدا میشه !


+ سلام . کسی می دونه قافله چی شده ؟


+ میشه دقیقا "جهاد اقتصادی " رو تعریف کنین ؟ واینکه چه وظیفه ای به عهده ی ماست ...؟


+ سلام ؛ کسی نمی دونه امام صادق حدیثی راجب قسمت شدن همسر خوب دارن یا نه ؟چیزی شبیه سرکه خرما درست کردن ..


+ صدای قدم های آقا میاد ... ؛ میشنوید ..؟


+ میشه لطفا برا عزیز تازه از دست رفته یک فاتحه بخونین ؟ ممنون ..


+ سلام به دوستان - قالب قشنگ مذهبی از کجا میتونم پیدا کنم ؟ هر چی سرچ می زنم چیزای خوبی گیرم نمیاد


+ سلام دوستان ؛ من باید یک تحقیق راجب آسیبها وعلل ازدواج های نامناسب در جامعه انجام بدم - کسی هست که بتونه کمکم کنه یا منبع خوب معرفی کنه؟


+ می‌گویند پسری در خانه خیلی شلوغ‌کاری کرده بود. همه‌ی اوضاع را به هم ریخته بود. وقتی پدر وارد شد، مادر شکایت او را به پدرش کرد. پدر که خستگی و ناراحتی بیرون را هم داشت، شلاق را برداشت. پسر دید امروز اوضاع خیلی بی‌ریخت است، همه‌ی درها هم بسته است، وقتی پدر شلاق را بالا برد، پسر دید کجا فرار کند؟ راه فراری ندارد!


+ سلام ؛ کسی پیشنهادی برای کار فرهنگی تو اردوی جنوب داره ؟ مثلا محتویات بسته فرهنگی که قراره داده بشه یا نشریه یا هر چیز جالب دیگه ای ....