بسم رب الزهرا
دقت کردم !
دیدم واقعا برایم سخت است -بیان درونیاتم-
و چه بد حسی ست .....
وقتی در درون، شعله ای می سوزد
و تو توان ترسیمش را نداشته باشی
شاید نه توان
که نخواستن باشد ..
نمی دانم
در هر صورت حسرتش را میخورم
"همیـــشه"
-------
دلم صاف نمیشه
از نزدیکان عزیزی که هنوز یک روز از خبر شوک آور نتیجه نگذشته
رگبار را به سمت خودی گرفته و ما را دوست نادان خوانده و به حذفمان راضی ...
تمام عدم گرفتن نتیجه را به سیاست وسیاست بازی و.. بر می گردانند
مگر نه اینکه : "الله اعلم حیث یجعل رسالته "
( در مثل مناقشه نیست ! )
عمیقا میخوام این کدورت از دلم بره ولی بدجور رخنه کرده
-----
شیرینی این روزهای کلاس برایم جور دیگریست
شاید بخاطر استادش باشه
ولی این شیرینی ،هر هفته، با تلخی انتظار بیشتر از خود خنثی میشه !
-----
خدا به صرف ادعای بنده اش نمی نشیند و نمره بدهد
بلکه عملا امتحان می گیرد و نمره می دهد
پس همان بهتر که ادعایی نکنیم
که همه ی رفوزگی هایمان از همین درخواست امتحان خود خواسته ست !
-
وقتی 50 متر برای انسان تنگ میشود
امان از قبــــــــــــــــــــــــر ....
و امان از نبودن یار
-----
داشت از مسجد سهله می گفت ..
از سفر کربلا و نیمه شعبان ..
در حال و هوای خودش و خاطراتش بود
دیگری داشت ترسیم می کرد که جای نرفته چه حس و حالی می تواند داشته باشد
امان از بغضی که بگیرد و ول نکند ..
امان از چشمی که اشک بخواهد و نیاید ..
امان از قلبی که بشکند و جوابی نشنود ...
به مولا
شکسته ام
از درون شکسته ام
رهایم نکن . . . . . . . . . . .